برترینها: ویلیام شکسپیر (به انگلیسی: William Shakespeare) (۱۵۶۴-۱۶۱۶) شاعر و نمایشنامهنویس انگلیسی که وی را بزرگترین نویسنده در زبان انگلیسی دانستهاند. «سخن سرای آون» (Bard of Avon) لقبی است که به خاطر محل تولدش در آون واقع در استراتفورد انگلیس به وی دادهاند.
شهرت شکسپیر به عنوان شاعر، نویسنده، بازیگر و نمایشنامه نویس منحصربهفرد است و برخی او را بزرگ ترین نمایشنامه نویس تاریخ میدانند، اما بسیاری از حقایق زندگی او مبهم است.
وی احتمالاً پیش از سال ۱۵۹۲ در لندن به عنوان بازیگر کار میکرده است. در این موقع چندین گروه بازیگری در لندن و دیگر مناطق وجود داشت که ارتباط شکسپیر با یکی یا بیشتر از آنها همگی حدسیات است.
نمایشهای ابتدایی شکسپیر شامل: هنری چهارم، تیتوس آندرونیکس، رویای شب نیمهٔ تابستان، بازرگان ونیزی و ریچار دوم میشود که همگی در میانه و اواخر دهه ۱۵۹۰ تاریخ گذاری شدهاند.همینطور بعضی از تراژدیهای مشهور او که در اوایل دهه ۱۶۰۰ نگاشته شدهاند شامل: اتلو، شاه لیر و مکبث میشود. در حدود سال ۱۶۱۰ شکسپیر به استراتفورد برای استراحت برمیگردد و با وجود آن به نوشتن ادامه میدهد که دورهٔ رمان و کمدی-تراتژدی او به حساب میآید مانند: طوفان، هنری هشتم، سیمبلاین و داستان زمستان. درمورد غزلیات او میتوان گفت که نخستین بار در سال ۱۶۰۹ به چاپ رسیدند.
ویلیام شکسپیر در روز ۲۳ آوریل ۱۶۱۶ میلادی در پنجاه و دوسالگی درگذشت. جسدش را دو روز بعد در کلیسای مقدس ترینیتی به خاک سپردند. او حتی قطعهای ادبی نیز برای روی سنگ قبر خود گفته که بر آن حک شدهاست:
تو را به مسیح از کندن خاکی که اینجا را دربرگرفته دست بدار!
خجسته باد آنکه این خاک را فروگذارد، و نفرین بر آنکه استخوانهایم بردارد!
او در حالی مُرد که به سال ۱۶۱۶ هیچ نسخهٔ جمع آوری شدهای از آثارش وجود نداشت، و بعضی از آنها در نسخههایی مستقل چاپ شده بودند که همانها هم بدون نظارت و ویرایش او بود.
جملات مشهور شکسپیر:
با تأکید میگویم که در وجود مرد، گرایش زیانباری نیست که از زن سرچشمه نگرفته باشد.
آدم تبهکار میرود ولی شرش بعد از او میماند.
آن کس که جرأت انجام کارهای شایسته دارد، انسان است.
آن کس که مال مرا بدزدد، چیز بی ارزشی را ربودهاست، اما آنکه نام نیک مرا برباید، جزئی از وجود مرا میبرد که او را غنی نمیکند اما در واقع مرا حقیر میسازد.
آیا میدانید که انسان چیست؟ آیا نسب و زیبایی و خوشاندامی و سخنگویی و مردانگی و دانشوری و بزرگمنشی و فضیلت و جوانی و کرم و چیزهای دیگر از این قبیل، نمک و چاشنی یک انسان نیستند؟
از دست دادن امیدی پوچ و آرزویی محال، خود موفقیت و پیشرفت بزرگی است.
اگر در این جهان از دست و زبان مردم در آسایش باشیم، برگ درختان، غرش آبشار و زمزمه جویبار هریک به زبانی دیگر با ما سخن خواهند گفت.
اگر دوازده پسر داشتم و همه را به طور یکسان دوست میداشتم و یازده پسرم را در راه میهن قربانی میکردم، بهتر از این بود که یکی پس از دیگری در بستر خواب بمیرند.
امان از وقتی که مردم، دزد عقل را به گلوی خود بریزند، منظور از دزد عقل، مشروبات الکلی است، واقعأ که هیچ عاقلی این کار را نمیکند.
اندیشهها، رؤیاها، آهها، آرزوها و اشکها از ملازمان جداییناپذیر عشق میباشند.
ای فتنه و فساد، تو چه زود در اندیشه مردان نومید رخنه میکنی.
بدیهای ما در دنیا به یادگار میماند و خوبی هایمان همراه با ما به گور میرود.
بذلهگویی برازندهترین لباسی است که در یک مجلس میتوان پوشید.
برای دشمنانت کوره را آنقدر داغ مکن که حرارتش خودت را نیز بسوزاند.
برای لذت بردن کافیست اندکی احمق باشی.
به دست آور آنچه را که نمیتوانی فراموشش کنی و فراموش کن آنچه را که نمیتوانی بدست آوری.
تردیدهای ما خائنینی هستند که با نصایح خود، ما را از حمله به دشمن باز میدارند، درحالی که تصمیمی راسخ و حملهای به موقع میتواند فتح و پیروزی را نصیب ما سازد.
تملق خوراک ابلهان است.
جاییکه تخم محبت کاشته شود، شادمانی میروید.
جوانی و پیری با یکدیگر قابل مقایسه نیستند. جوانی مایه نشاط و سعادت است و پیری موجب فلاکت و حسرت. جوانی نیمروز زندگانی است و پیری شبانگاه ظلمانی. جوانی دوره خودنمایی و شجاعت است و پیری روزگار ترس و مذلت، جوان چون آهوی وحشی با نشاط و غرور در وادی زندگی میدود و پیر چون مردی لنگ آهسته و با هزار زحمت ، قدم برمیدارد.
جوانی جرعهای است فرحانگیز ولی حیف که به پیری آمیختهاست.
چراغ کوچکی در شب، تاریکی را میشکافد و به اطراف نور میدهد، کار خوب اگرچه کوچک و ناچیز باشد در نظر من کوچک و ناچیز نیست.
خانمها هیچ چیز نمیخواهند جز یک شوهر خوب، و همینکه گیرشان آمد، همه چیز میخواهند.
در سرتاسر اعمال بشر، جزر و مدی موجود است که اگر آدمی در مجرای آن واقع شود، به ساحل سعادت میرسد وگرنه سراسر عمر وی در گودالهای بدبختی و فلاکت سپری خواهد شد.
در سینه خود شرارهای آسمانی دارم که نامش وجدان است.
دشمنان بسیاری دارید که نمیدانند چرا دشمن شما هستند ولی همچون سگهای ولگرد هنگامی که رفقایشان بانگ بردارند، آنها نیز پارس میکنند.
دنیا مانند یک تماشاخانهاست، هرکس رل خود را بازی میکند و سپس مخفی میشود.
دوستی نعمت گرانبهایی است، خوشبختی را دوبرابر میکند و از بدبختی میکاهد.
دنیا، سراسر صحنه بازی است و همه بازیگران آن به نوبت میآیند و میروند . نقش خود را به دیگری میسپارند.
دیدن و حس کردن، وجودداشتن است، زندگی در اندیشهاست.
دیوانه خودش را عاقل میپندارد و عاقل هم میداند که دیوانهای بیش نیست.
زنبور هرچقدر باشد، گل از آن بیشتر است؛ دلهای ماتم زده هر اندازه باشند، قلبهای شاد زیادترند.
زندگی از تار و پود خوب و بد بافته شدهاست، فضیلت ما وقتی میتواند بر خود ببالد که از خطاهای ما شلاق نخورد و جنایتهای ما وقتی نومید میشود که مورد ستایش فضیلتهای ما قرار نگیرد.
سعادتمند کسی است که به مشکلات و مصایب زندگی لبخند زند.
شادمانی در خانهای است که مهر و محبت در آن مسکن دارد.
شخص عاقل و هشیار به هرجا قدم بگذارد، سعادت و فراغت بال همراه اوست زیرا در جهان بجز خوبی و زیبایی چیزی نمیبیند.
عشق غالبأ یکنوع عذاب است، اما محروم بودن از آن مرگ است.
عقل و هوش خود را با خوشی و نشاط دمساز کن تا هزاران آسیب از میان برود و عمرت دراز شود.
علامت و نشان حقیقی اصالت و علو شأن، نوازش و ترحم آمیخته با شادمانی و گشادهرویی است.
کاری که وظیفه و صمیمیت در آن دخالت دارد، خللپذیر نیست.
کسانی که دنیا را از دست میدهند آن را با فکر و وسواس میخرند.
کشنده تر از نیش مار، بچه حقناشناس است.
کینه پنهان نمیماند.
گذشت زمان بر آنها که منتظر میمانند بسیار کند، بر آنها که میهراسند بسیار تند، بر آنها که زانوی غم در بغل میگیرند بسیار طولانی، و بر آنها که به سرخوشی میگذرانند بسیار کوتاه است. اما بر آنها که عشق میوزند، زمان را آغاز و پایانی نیست.
گذشت زمان هرچه از موهای مردم میکاهد، به خرد آنها میفزاید.
گریه ما وقت تولد از آن رو است که به صحنه بزرگ جنون و حماقت وارد شدهایم.
مردی که دردرون خویش موسیقی ندارد و نداهای خوش و دلنشین او را تحت تأثیر قرار نمیدهد، برای خیانت، توطئه و غارتگری مناسب میباشد و هیچ کس نباید به او اعتماد کند.
مسکنت در کوی هنرمندان و رنجبران راه ندارد و شادمانی در خانوادهای است که مهربانی در آن جا حکومت میکند.
مصائب خود را مانند لباستان با کمال بیاعتنایی تحمل کنید.
من از خوشبختیهای این جهان بهرهمند گردیدهام زیرا در زندگی عاشق شدهام.
من همیشه میل دارم از اشخاص نجیب پیروی کرده و از آنان چیز بیاموزم.
موفقیتهائی که نصیب بشر شده عمومأ در سایه تحمل و بردباری بودهاست.
میدانیم که چیستیم اما نمیدانیم که چه میشویم.
وجود ما به منزلهٔ باغی است که ارادهٔ ما باغبان آن است.
وقتی ناراحتی بزرگی پیش آید، رنج و غمهای دیرین از یاد میرود.
هر اندازه گناهی بزرگ کهنه شود و به حال اختفا باقی بماند سرانجام هنگام مرگ یا بروز خطر، چون فرصت کشف آن فرارسد، به صورت موحشی زهر خود را برجان آدمی میریزد.
هر چه را که دوست داری بدست آور وگرنه مجبور میشوی هر چه را که بدست میآوردی دوست داشته باشی.
هرکس فقیر و قانع باشد ثروتمند است.
همیشه حرف حق را بدون بیم بیان کن و شیطان را خجل ساز.
همیشه کار کنید و بکوشید تا جامه افتخار و عظمت را بپوشید، همیشه در نظر داشته باشید که افتخارات تازهای به دست آورید زیرا افتخارات گذشته همچون شمشیری است که زنگزده و از رونق افتاده باشد.
هیچ چیز ، بد یا خوب نیست، فقط نیروی اندیشه بدی و خوبی و سعادت و شقاوت را میآفریند.
یقینأ رفتار حکیمانه یا وضع جاهلانه همچون بیماری از شخصی به شخص دیگر سرایت میکند، پس لازم است که انسانها مواظب انتخاب معاشران خود باشند.
اگر تمام شب را بخاطر از دست دادن خورشید گریه کنی لذت دیدن ستارهها را از دست خواهی داد.
داشتن علم بهتر از داشتن ثروت است ولی نداشتن ثروت بدتر از نداشتن علم است.
وقتی که معشوقم سوگند میخورد که راست میگوید، باورش میکنم، هر چند میدانم که دروغ میگوید.
مهمترین آثار شکسپیر عبارتند از:
- اُتللو
- مکبث
- هملت
- ژولیوس سزار
- رومئو و ژولیت
- شاه لیر
- تاجر ونیزی
- رویای شب نیمه تابستان
- هنری ششم
- دو نجیبزاده ورونایی
- تیتوس آندرونیکوس
- کینگ جان
- هنری چهارم
- کمدی اشتباهات
- هیاهوی بسیار برای هیچ
- هنری پنجم
- تروئیلوس و کریسدا
- آنتونیوس و کلئوپاترا
- تیمون آتنی
- پریکلس
- کوریولانوس
- حکایت زمستان
- هنری هشتم
- رام کردن زن سرکش
اشعار غنایی شکسپیر نیز از شاهکارهای شعر و ادبیات انگلیسی است. از آن جمله میتوان به منظومههای زیر اشاره کرد:
- مجموعه غزلیات شکسپیر
- ونوس و آدونیس
- زائر پرشور
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0